سروش عشق

دوست داشتن

سروش عشق

دوست داشتن

دلم طاقت شکستن ندارد

دلم طاقت نشستن ندارد وقتی به چشمهایم می نگری

چشمهایم تحمل نگریستن ندارد وقتی مرا می نوازی

روحم پر می کشد وقتی با من سخن می گویی

زبانم هم که بند می آید

تو بگو چه کنم با این همه التهاب که همه از دوست داشتن توست

غزل هایم را فراموش می کنم

از سهراب یا نیما، فروغ یا شهریار چیزی به یاد نمی آورم

فقط باید زمزمه کنم

زیر لب به گونه ای که تو نیز بشنوی

کسی درون من است که از دریچه چشمم به کوچه می نگرد

کسی درون من است...

انتظار

 

در جاده های انتظار منتظر کسی هستم


شاید بیاید
.


با آمدنش


پایان غمهایم،


التیام دردهایم،


روزهای خوش زندگی ام فرا خواهد رسید
.


در لابه لای امید و آرزوهایم،


نام خوش زندگی ام


فقط نام تو میدرخشید
.


درفراسوی خیالم


با نگاه تو به آینده مینگرم
.


در گلستان زندگی ام


تنها به تو می اندیشم.


اتتظار

دیگه عشقی وجود نداره

رازقی پرپرشد باغ در چله نشست تو به خاک افتادی کمر عشق شکست

                              ما نشستیم و تماشا کردیم   

دلم میخواد گریه کنم برای قتل عام گل برای مرگ رازقی دلم میخواد گریه کنم

                         برای نابودی عشق برا زوال عاشقی

       وقتی که قلبها و گلها شکسته و پرپر شدند وقتی که باغچه های عشق سوختن و خاکستر شدند من و تو از گل کاغذی باغچه ای داشتیم توی خواب با خشتهای مقوایی باغچه می ساختیم روی آب.

از نوک بال کفترا خون پریدن می چکید صدای بیداری عشق رو خواب شب خط  میکشید.

دلم میخواد گریه کنم برای قتل عام گل برای مرگ رازقی دلم میخواد گریه کنم

                         برای نابودی عشق برا زوال عاشقی

 

گمان

من گمان می کردم که تورا

 با خود خواهم داشت تا به دریای خیال

تو به من خندیدی

اما پوزخند تو از عشق دل انگیز تر است

من چه می دانستم

تو هم آنروز سراپا شعری 

تو هم اینجا تنها منم انجا دلتنگ

خلوت دل

کنجی خلوت ...خودت و تنهاییت

صدای گریه...ریخته اشک

گناهش چه بود...اشکش به پاکیه دلش

امید در عمق دل پر از دردش برقی میزند

نگاهش رو به آسمون از خدایش چیزهایی میخواهد

سرزمین عشاق

 سرزمین عشاق

ساز غم انگیز عشق در سرزمین عشاق در میان همه عاشقان می نوازد برای عاشقان
 
دل گرفته ! مینوازد و اشک عاشقان را در می آورد
دل عاشقان همه گرفته در اینجا
 
و چشم بیشتر آنها بارانی شده
من نیز مثل همه عاشقان دلم گرفته بود و درد

دوری از یارم را داشتم میدیدم عاشقان در کنار هم نشسته اند و میخندند
 
و خوشحالند از اینکه در کنار یارشان هستند ، و وقتی آنها را

می دیدم خود به خود دلم میگرفت ، از اینکه یارم در

کنارم نیست ، یارم در آن سوی دنیاست و دلم
 
انتظار او را میکشد
میدانستم اینک یارم در آن سو به شبهای تیره و تار نگاه میکند و به
 
یاد من اشک میریزد و من
نیز در بیداری غم می سوزم و حال او را
از خورشید
 
آسمان جویا می شدم
میدیدم دستانی را که در دست هم است و دلم می گرفت
 
 دلم بهانه عشق را از من میگرفت
بهانه آن فرشته ام ، آن عزیزم!!!

با خود و در ذهن خویش و درد دل با یارم میگفتم
کجایی که

دلم هوای تو را کرده است ، کجایی که دستم آرزوی
 
گرفتن دستان تو را دارد در این
لحظه پر شور
کاش تو در کنارم بودی ،
 
تا جمع عاشقان پر شور و شوقتر می شد و همه عاشقان با دیدن ما
حسرت

اینچنین عشقی را می کشیدند
کاش تو در کنارم بودی تا با فریاد در میان آن

همه عاشقان در سرزمین عشاق با فریاد میگفتم
که خیلی دوستت دارم

عزیزم
کاش بودی تا در میان همه عاشقان بر لبان سرخت بوسه میزدم و تو

را در آغوش خود
میفشردم تا همه عاشقان ببینند ما چقدر عاشق همیم

دلم خیلی گرفته در این لحظه ای که دارم برایت این نامه را مینویسم ، در این
 
سرزمینی که تو نباشی دیگر برای من عشق مفهمومی ندارد ، و با تو این سرزمین
 
پوچ و بی هویت است بی تو این سرزمین ، دیگر یک سرزمین عشاق نیست
 
، یک کویر تشنه و سوزناک می باشد برایم بیا عزیزم ، زودتر بیا

عزیزم ، بیا تا با هم و حضورمان در سرزمین عشاق صفا
 
و حال و هوایی عاشقانه به اینجا ببخشیم! منتظرم . بیا

عشق خدایی

عشق خدایی

عاقبت کشتی دل را به دریای جنون انداختیم.....

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم.....

تا رها گردیم از دلواپسی.....

در آن سوی زمان در عرش کبریایی.....

خانه ای از جنس ایمان ساختیم.....

با توام با خیالم با تو ای مهربانم.....

ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان.....

کوچکم باقطره بودن راهی ام کن سوی دریا.....

عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا.....

سیل در دنیای من آ بی زمان و بی مکان.....

وصل در عین جدایی زندگی با جان جان.....

عاشقان در شوق پروازن در این خاک دان.....

چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان..........

چونکه باشد پای یک عشق خدایی در میان..........

چونکه باشد پای یک عشق خدایی در میان..........

چونکه باشد پای یک عشق خدایی در میان..........

 

                                      

فراتر عشق

فراتر از عشق

آهای آدمیان ، ای عاشقان ، ای راهیان ، ای عارفان ، ای صادقان ، ای

 شکست خوردگان …

آهای همه به من عاشق بنگرید ، من یافتم!

دردی  فراتر ازدرد و هیاهو ، و هیاهویی فراتر از غوغای هیاهوی عاشقانه

 را یافتم!

آهای همه به من بنگیرید که میخواهم از عشق واقعی برایتان بگویم…

می دانم همه شما شکست خورده اید ، همه شما از عشق خسته اید ،

پریشانید ، پشیمانید اما چند لحظه ای به من بنگرید!

آهای ای عاشق تو که شکست خورده ای ، و حتی آهای عاشقی که هنوز

به عشق خود وفاداری و میخواهی که تا پایان راه با عشقت بمانی…

آهای ای عاشق مغرور ، آهای ای معشوق مجنون …

آهای تو که ادعا میکنی مجنون قصه هایی ، آهای تو که ادعا میکنی لیلی با

وفایی!

آهای ای عاشق غم گرفته ، آهای ای عاشق گریان ، ای معشوق پریشان!

به من بنگرید میخواهم برای شما از عشق بگویم …

عشقی که واقعی تر از معنای واقعی خودش است …

عشقی که هیچگونه جای ابرازی برای ما عاشقان نمیگذارد …

عشقی که در بین ما عاشقان ابراز شدنی نیست!

یافتم همان عشق واقعی را ، یافتم همان عشق عارفانه را!

عشق واقعی همه جاست ، عشق واقعی در قلب همه ما انسانهاست.

آهای آدمیان ما همه عاشقیم و از عشقمان بی خبر!

ما همه عاشقیم و خودمان نمیدانیم…

عشق ما خداست! خدایی که آنقدر مهر و محبت به ما میرساند که ما را

عاشق خودش کرده است!

خدا تمام وجود ماست، خدا زندگی ماست ، بدون خدا مرگ زندگی ماست!

این جملات نیز در بین درد و دلهای عاشق و معشوق رواج دارد اما به آن عمل

 نمی شود…

اما اینک تمام این جملات یک حقیقت است که ما بدون خداوند نمی توانیم

زندگی کنیم و خداوند تمام وجود ماست…

عشق به خدا غروری بی نهایت دارد که در وجود همه ما عاشقان است!

خداست که تن بی جان ما را با حضورش جان میدهد ، خداست که مهربانی را

به ما هدیه می دهد ، خداست که هر روز باغی از گلهای بهشتی را در میان

دیدگان ما قرار میدهد …

آن کوه بلند ، آن آسمان آبی ، آن خورشید در خشان در روزها ، آن مهتاب

نورانی ، آن ستاره درخشان ، در شبها !

دیگر چه میخوای ای عاشق؟ هر چه زیبایی در این دنیا است را خداوند به تو

تقدیم کرده است ! آیا تو میتوانی در مقابل این همه زیبایی ها که خداوند

( معشقوت ) به تو تقدیم کرده است در برابرش چیزی هدیه کنی؟

آیا میتوانی در مقابل این ابراز دوست داشتن و عشق ورزیدن خداوند به او

عشق بورزی؟

آیا میتوانی جواب این همه محبت عاشقانه خداوند را بدهی؟

ای عاشق تو هر چه از باغچه ها و باغهای بزرگ این دنیا گل بچینی و در

بزرگترین سبد دنیا بچینی و بخواهی به تنها معشقوت که خدا هست هدیه

دهی باز در مقابل عشق ورزیدن او ناچیز خواهد بود!

معشوق به عشقش میگوید تمام ستاره های دنیا برای تو ، اما آیا می تواند

این ستاره ها را به عشقش هدیه دهد؟

اما خداوند این ستاره ها را آفرید که به شبهای تیره و تار عاشقانش هدیه

دهد!

خورشید را در آسمان زندگی مان قرار داد تا روزهایمان نورانی و گرم شود!

مهتاب را در شبهای ما قرار داد تا محفل شبهای عاشقانش را نورانی کند!

خداوند معشوق همه ما عاشقان است!

ما همه عاشقیم ، بی رنگی ، دروغ و خیانت در کار ما نیست!

رسم ما دروغ و خیانت در کار معشوقمان ( خداوند) نیست!

خدا معشوق همه ما عاشقان است چون ارزش و توان ابراز عشق ورزیدن به

همه ما انسان ها را دارد!

کسی از عشق به خدا حسادتی نمی ورزد چون خودش نیز می تواند عاشق

 واقعی خداوند باشد!

آهای عاشق وقتی دلت میگیرد دیگر نیازی به گریه و اشک ریختن یا به خاطر

دوری و یا به خاطر اینکه از عشقت فاصله داری نیست !

چون عشق تو همینجاست! هم در قلبت نهفته است و هم اینکه در همه جا

می باشد و هوای تو را دارد!

عشقت همیشه با تو هست ، حالا هر چه میخواهی با تنها عشقت یعنی خدا

درد و دل کن!

خداوند درد و دلهایش را در کتاب مقدس قرآن نوشته است، هر چه میخوای

آن درد و دلهای عاشقانه اش را بخوان!

تو نیز زمانی که درد و دل داری میتوانی به او بگویی!

آهای ای عاشقان عشق شما همه بیهوده است ، آهای عاشقان معنی

عشق در نگاه همه ما آدمیان به این دنیای زیبا است!

حتی عشق به مادر نیز عشقی زودگذر و پایان یافتنی می باشد !

محبت مادرانه ابدی نیست !

حتی این محبت مادرانه ممکن است روزی از ما گرفته شود!

این عشق به خداست که نه تنها چیزی از ما نمیگیرد بلکه هر چه زیبایی در

 این دنیا بخواهی به ما هدیه میدهد!

این همه زیبایی ها و این همه ابراز عشق ورزیدن و دوست داشتن که خداوند

 ( تنها معشوقمان ) به ما هدیه کرده را نمیتوان به صورت واژه و یا شعر وصف

کرد !

دست یافتن به این واژ ها ی عاشقانه غیر ممکن است!

اینها همه با یک نگاه میتوان درک و احساس کرد!

کلام آخرم سکوت است ، دیگر چیزی نمیتوانم بگویم چون صدایی از حنجره ام

 بلند نمی شود!

دستهایم دیگر توان نوشتن هیچ واژه ای در مورد عشق به خداوند نخواهند

داشت!

پس حرف آخر!!

ای عاشقان دیگر هیچ ادعایی و هیچ غروری نداشته باشید که تنها شمایید

 که عاشق عشقتان هستید ، و ادعا نکنید که عشقتان بهترین و زیباترین

است بلکه خودتان با یک نگاه و با عقل و منطق می توانید اطرافتان را بنگیرد و

آنوقت بگویید عشق واقعی کیست و کجاست!

عشقی که من صحبت از آن کردم ، نه هوس است ، نه خوش گذرانی است و

 نه سختی ، انتظار ، اشک ریختن ، غم و غصه ، ناله ، جدایی ، وداع در آن

است و نه پایانی دارد! این عشق ابدی است!

این آتش عشق ما به خداوند با هیچ چیز خاموش نمی شود ، و این قلب

عاشق ما به هیچ قلبی دیگر فروخته نخواهد شد!

این قلب کوچکمان را معشوقمان به ما هدیه کرد و آفرید و ما نیز دوباره این

قلب کوچک و عاشق را به او هدیه می کنیم!

این غوغای عشقمان به خدا به هیچ وجه آرام نمی شود و این غوغای عشق

 تا ابد غوغا به پا خواهد کرد!

اینک با افتخار دستهایمان را به سوی تنها عشقمان بالا می بریم و از تمام

وجودمان و از ته قلب عاشقمان به خداوند به خاطر این همه زیبایی ها و ابراز

 دوست داشتن و عشقی که به ما داشته است و کسی را در مقابل ما گذاشته که دوستش داشته باشیم و  با این همه محبت و مهر خودش ما عاشقان را شرمنده کرده است میگوییم:

دوست دارم

دوست دارم در آسمان آبیه شهرمون که چیزی از رنگه آبیش نمونده پرواز کنم

دوست دارم نگاهی به عاشقهایی بیاندازم که برای یکدیگر جان میدهند

دوست دارم چرخیدن پروانه بدور شمع را ببینم که از غم از دست دادن شمع

خودسوزی را آغاز میکند

دوست دارم تورا در کنار خود ثانیه به ثانیه صبح تا شب شب تا صبح ببینم احساس

کنم

دوست دارم هنگامیکه در تنهایی اشک ریختی آنجا باشم...تا دستی بر گونه های

خیس از اشکت بکشم

کوچه های شب سرده سردن کاش در راه من راهی از تو بود

دیشب آسمون هم با من کاری نداشت ماه رو از من مخفی میکرد

دیشب ستاره ها یواشکی چشمکی میزدند گویا بازیشون گرفته بود

میدانستن که من دوستشان دارم ستاره ها با این همه فاصله این رو فهمیدند اما تو...

قانون پرواز

قانون پرواز

 

یک روز در اوج محنت دل

در اوج زخم و درد دل

آبینه را به مدد مرهم نهادن

بر خستگیهایم بنا کردم...

گفتم از دل می نویسم...

و از دل نوشتم...

نگارش حرفهای برآمده از دل دشوار بود

اما با همه دشواریهایش

با همه مشکلاتش

به احترام دل نوشتم

و امروز...

امروز به احترام همان دل آسمانی

که خواهان دلی ساده و بی آلایش است

با آبینه مهربان و ساده ام خداحافظی می کنم

***

این قانون پرواز است.

تا اوج تنها باید رفت.

بال زدنهای پیاپی خسته ات می کنند.

نور را ببین.

خسته ای! می دانم.

باید رفت! چاره ای نیست.

دانه های زمینی را رها کن.

بالاتر سفره ای از طعام آسمانی گشوده اند.

فقط اندکی صبر کن.

و به سحر بیندیش.

 

باز هم میگویم دوست دارم عزیزم

ای زندگی ام ، ای هستی ام ، ای یاورم ، ای دلدار زندگی ام، ای عشق من ،

ای امید زندگی ام ، ای تمام وجود من دوستت دارم!

ای که امید زندگی را به من دادی ، ای که خون عاشقی را در رگهای من

جاری ساختی ، ای که حال و هوایی دوباره به زندگی من دادی ، ای که

نفسی دوباره به من بخشیدی دوستت دارم!

ای پرستوی عاشق ، ای عمر دقایق ، ای گل شقایق ، ای همیشه عاشق

دوستت دارم!

ای وجود من ، ای طلوع من ، ای حضور پر شوق و شور من دوستت دارم !

ای دریای من ، ای فردای من ، ای دنیای من ، ای رویای من دوستت دارم!

ای گل من ، ای روح من ، ای تمام وجود من ، ای مهتاب من دوستت دارم!

روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی ، روز تضمین زنده بودن من بوده است!

روزی که تو پا به این قلب بی طاقت من گذاشتی ، روز امید دوباره به زندگی

ام بوده است!

روزی که به من بگویی دوستت دارم بهترین روز زندگی ام خواهد بود!

و روزی که از من جدا شوی روز مرگ لحظه هایم خواهد بود!

اینجا بدون تو بی رنگ و روست ، بی عطر و بوست ، اینجا بدون تو هوای دلم

همیشه ابری است ، آسمان چشمانم همیشه بارانی است! اینجا همیشه بر

روی لبانم نام تو جاری است !

هر جا هستی بیا تا دلم خون نشده ، و گلهای خانه مان همه پر پر نشده!

بیا و با خود بوی لاله محبت را با خود بیاور ای زندگی من!

ای که بدون تو دنیا برایم قفس است ،عاشقی برایم هوس است و زندگی

برایم بی نفس است !

ای زندگی من ، ای عشق من ، ای نفس من خیلی دوستت دارم !

باور کن که خیلی دوستت دارم و خواهم داشت!

گفته ام ، میگویم و خواهم گفت و باز هم گفته ام ، می گویم و خواهم گفت

که خیلی دوستت دارم !