من با تو بودم اما تو افسوس
به بودن من نکردی عادت
تو پر کشیدی من پر شکستم
تو ساده بودی من ساده موندم
تو با من از شب گلایه کردی
من بی تو تا صبح از خونه خوندم
چشمای سردت دنیای من بود
اما تو هیچوقت باور نکردی
شکستم و تو حتی یه لحظه
با گریه های من سر نکردی
من با تو بودم وقتی که آروم
پشت نقاب آیینه سوختی
کاش وقت رفتن بهم میگفتی
اون همه عشقو به چی فروختی
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تودر دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حظور و غیبت افتد
دگران روند و آیند تو همچنان که هستی
تو اگه پرنده باشی چشای من آسمونه
راز پر کشیدنت روکسی جز من نمیدونه
واسه من سخته که بی تو بنویسم مشق پرواز
با صدای ساز خسته تر کنم گلوی آواز
منو تو گرچه اسیریم هیفه از غصه بمیریم
بیا تا آخر دنیا بنشینیم و پر نگیرم
جای پر زدن زمین نیست توی قلب آسمونه
قصه مرگ و جدایی تو کتابا جا میمونه
نگو عمرمون تموم شد نگو دیگه همدمی نیست
بیا فردا رو بسازیم اینکه فرصت کمی نیست
اشک پاکت رو نگه دار واسه غسل تن پرواز
زنده کن صدای ساز و که رسیده وقت آواز....
زنده کن صدای ساز و که رسیده وقت آواز....
زنده کن صدای ساز و که رسیده وقت آواز....
کسی مرا به آفتاب ، معرفی نخواهد کرد .کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد .پرواز را بخاطر بسپار ...
پرنده مردنی ست ...
و عشق ... صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که غرق ابهامند . نه، صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند ...
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم... در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست دارم .
در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان می پذیرد ...
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم . همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم... شدم آن عاشق دیوانه که بودم ...
نرگس هر روز در کنار آبگیر می آمد و به روی آن خم می شد، تا زیبایی خود را بنگرد. روزی چنان شیفته ی زیبایی خود شده بود که در آبگیر افتاد و غرق شد. پریان جنگل پس از مرگ نرگس سراغ آبگیر رفتند و دیدند که آب گوارایش تبدیل به اشک شور چشم شده است.از او پرسیدند: "چرا گریه می کنی؟" پاسخ داد برای نرگس. پریان گفتند همه ی ما سایه به سایه ی نرگس حرکت می کردیم، اما تو تنها کسی بودی که می توانستی به زیبایی نرگس خیره شوی. آبگیر پاسخ داد مگر نرگس زیبا بود؟!!
پریان با تعجب پاسخ دادند مگر تو نمی دانی که نرگس هر روز برای دیدن زیبایی خودش به روی تو خم می شد.؟ آبگیر پاسخ داد من به زیبایی نرگس توجه نکردم ولی هر وقت او روی من خم می شد، من زیبایی خود را درون اعماق چشمانش می دیدم.