سروش عشق

دوست داشتن

سروش عشق

دوست داشتن

نغمه های ناامیدی

دل از سنگ باید که از درد عشق

ننالد ، خدایا ، دلم سنگ نیست .

مرا عشق او چنگ اندوه ساخت

که جز غم در این چنگ آهنگ نیست

به لب جز سرود امیدم نبود

مرا بانگ این چنگ خاموش کرد

چنان دل به آهنگ او خو گرفت

که آهنگ خود را فراموش کرد !

 

نمی دانم این چنگی سرنوشت ،

چه می خواهد از جان فرسوده ام ؟

کجا می کشانندم این نغمه ها ؟

که یک دم نخواهند آسوده ام

دل از این جهان برگرفتم ، دریغ

هنوزم به جان آتش عشق اوست

در این واپسین لحظه ی زندگی

هنوزم در این سینه یک آرزوست :

 

دلم کرده امشب هوای شراب

شرابی که از جان برآرد خروش

شرابی که بینم در آن رقص مرگ

شرابی که هرگز نیایم به هوش

مگر وا رهم از غم عشق او

مگر نشنوم بانگ این چنگ را

همه زندگی نغمه ی ماتم است

نمی خواهم این ، ناخوش آهنگ را...