سروش عشق

دوست داشتن

سروش عشق

دوست داشتن

گریه کن

گریه کن جداییا مارو ، رها نمی کنن

آدما انگار برای ما دعا نمی کنن

گریه کن حالا حالاها، از هم باید جدا باشیم

بنشینیم منتظر معجزه ی خدا باشیم

گریه کن منم دارم مثل تو گریه میکنم

به خدای آسمون، دارم گلایه میکنم

گریه کن واسه ی اون شبایی که ما با هم بودیم

تنهایی برای سنگینی غصه کم بودیم

گریه کن سبک میشی، روزای خوب یادت میاد

گر چه تو تقویممون، نیستش از اون روزا زیاد

گریه کن برای قولی که بهش هیچوقت عمل نشد

واسه مشکلاتی که، بودش و هست و حل نشد

گریه کن ، واسه همه ، واسه خودت ، برای من

توی بارونی ترین ثانیه حرفاتو بزن

گریه کن تا آینه شه باز اون چشای روشنت

واسه موندن لازمه ، فدای گریه کردنت.

نظرات 25 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 15:49 http://www.wall.blogsky.com

سلام
امیدوارم هیچ وقت گریه نکنی.به جز دلتنگی هات

دلتنگی اسمان جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:38 http://raheleh27.persianblog.com

سلام دعا می کنم خیلی زود زود زود چشمهای چشم به راه با دیدن مسافرشون غرق نور بشن یه نور که هیچ وقت کم سو نشه...

سراب شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 http://saraab2.blogfa.com

دیر زمانیست که چشمی امتداد نگاهم رو طی نکرده

سالهاست سرم شانه های مردانه ای را لمس نکرده .. و دستهای نوازشگری موهایم را ..

سینه کسی تکیه گاه هق هق های شبانه ام نبوده . ظلمتم را سوسوی شمعی شاعرانه روشن نکرده

بستر خیالم عریان از سایه ی تنومند معشوقه ای .. و دستانم به بدرقه نوازش های هیچ دستی نرفته

حتی تنهائیم را کسی قسمت نکرده در لحظه های حبابی هوس

شکوه بر لب نبردم . بغض را در گلو شکستم .. حسرت را بلعیدم

و تنهائی را به خلوت شبانه ام بردم

که مغرورانه بگویم من عاری از هر هوای و هوسی هستم

اما ..من هم یک زنم .. زنی از جنس بلورین احساس .

از دیار شهریار ها تا شبهای هزار و یک شب قصه ها سفر کردم .

تا جلوه عاشقانه ای از بانوئی شرقی را به تصویر کشانم

چه مجنون هائی را که راهی برهوت های بی آب و علف "و فرهاد ها را تیشه بر دست در سوگ بیستون

نمودم که سلطنت شهرزادی خویش را ثبت در دفاتر زن بودنم کنم

اما هنوز تنهاترینم .. هنوز عاشقترین بانوی بی معشوقه این دیارم

هنوز م گیسوانم در سر انگشت باد به رهائی کشیده میشود . نه انگشت های تو .

عشق ..آه .......... عشق...

چه گویمت از عشق . از این اهریمن شعله زا

از این

دیو فرشته نمای سفید پوش سیاه دل

کاش که رسمش بر افتد .. کاش که جوانه نزند . و همچون کویر پهناوری خشک که در آن نه روید علفی

گلی . گیاهی ... و بر آن نبارد قطره ای. بی ثمر بماند ..

ای عشق بر افتی . ترا چه سود است ما را . ترا چه لطف است ما را

همچون خوره ای به جان دل افتی و نابود گردانی همه چیز و همه کس را

نفرین زمان بر تو . چه آه ها .. چه ناله ها.. که بر خیزد ز سینه ها ..

چه اشک ها که ریزد ز مردمک های خونین ما

چگونه ما را به اسارت میکشانی . کاش ترا بنیادی نبود ..

تو آنچنان آسان و گرم و دل نشین می آئی و چنان بی رحمانه رخنه میکنی و آنگاه که دل و دیده و

تارپود را تسخیر کردی چه بی منصفانه بار گرانت را بر جای میگذاری

و خود کوچ میکنی .. نفرین بر تو ای

دیو فرشته نمای سفید پوش سیاه دل

ای عشق

نفرین مجنون ها . نفرین عاشقها . نفرین سوخته دلها و سوته دلان

چه شبها که سحر شود و ( روز ) بار بیمار تنان را بر خود تحمل نماید از برای تو

چه گل گونه ها ی خوش رنگی به زردی گراید و پژمرده شود از برای تو

و کاش ترا عدلی بود . کاش ترا انصافی بود .. کاش ترا حرمتی بر این خانه دل بود

کاش ترا رحمی بر این عاشق افسرده دل بود

آمدنت از بهر چه بود و رفتنت از بهر چه ؟

که هم عاشق بسوزانی و هم معشوق را به گمراهی کشانی

به چه بلائی نفرینت کنم ای عشق که دامن گیرت شود

من که دست دل از تو شسته ام . و چنان به بازیت گیرم ای عشق که رسوایت کنم

و از خود بیزارت نمایم .. چنان کنم که بنده ای ترا نباشد

همه را از تو بگریزانم .. چنان کنم که دلی ترا صاحب نشود و یوسفت را به کلافی نخرد

شعله ات را خاکستر نمایم و بی فروغ و بازارت را کساد کنم

از چه باید همگی ترا بنده باشیم .. از چه باید پروانه وار در تب جانسوزت بیمار شویم

برو ای عشق . برو ای عشق .. که ترا خریداری نیست و در این سینه ترا گرمی بازاری نیست

این نباشد که مدام سرگرانی کنی .. ارزانیت باد آن کوتاه لحظات وصالت

ارزانیت باد مستی نرگس معشوقه و ذلت عاشق

دیگر نخرم بار گران شبهای هجرانت را به وصالی .. دیگر نخرم پیمانه های پر از اشک از پی لبخندی نا بقا

نفرین بر تو باد که از قدر و منزلت هم عاشق و هم معشوق کاسته ای

ترا با ما سر یاری نباشد

مرا بر تو دگر خاری نباشد

حال که دست دل از تو شسته ام و غبار هجرانت را تکانده ام چیزی والاتر از شأن تو در این خانه دل میگزینم

که مهرش افزونتر از خیال ناباور توست

دوست ..

این خانه دگر خانه دوست است و مارا با تو کاری نیست ای عشق



گلپسر شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:01 http://black-city.blogsky.com

خوش به حالت
من به بنبست رسیدم
دیگه زندگی واسم معنی نداره

ف.م شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 http://aramedel.blogsky.com

سلام مهربون!
رفت وچشمم را برایش خانه کردم برنگشت

بس دعاها از دل دیوانه کردم برنگشت

شب شنیدم زاهدی می گفت او افسانه بود

در وفایش خویش را افسانه کردم بر نگشت

زلفهایم را که روزی می ربود از او قرار

تا سحر گاهان برایش شانه کردم بر نگشت

تا بداند در ره او با کسانم کار نیست

خویش را با دیگران بیگانه کردم بر نگشت

این من مسجد نشین عاشق سجاده را

چند روزی صاحب می خانه کرد و برنگشت...

یاحق!

تنهاترین عاشق تنها شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 18:19 http://hazrat-eshgh.blogsky.com

منو که یادت میاد؟؟؟
درود بر روز عشق....
شاید برای آخرین بار باز هم برگ سوخته ای از دفتر عشق ورق خورد و با تمام مشقتش نوشتم این بار در روز عشق...در روز پاک.... در روز امید به زندگی... در روز بودن....و در روز هر چه خوب است نوشتم....هستی عشق دستانم را بار دیگر لرزاند....بار دیگر لرزاند تا بنویسم از این یک سال از خاطرات و هر چه بود و چذشت و ماند !!!...خدا را شاکر که هستم که توانستم بمانم توانستم مقاومت کنم و نشکستم....! ماندم که هنوز حرف بزنم و بگویم گر چه گفتنم مانند نگفتن است ولی می گویم تا راحت شوم تا آزاد شوم....
سلام دوست گرامی من امروز روز بزرگی واسه من روزی که من بزرگ شدم و و و ...
بیا سر بزن که خیلی منتظرم منتظر شماهایی که امید این میخونه هستین
ولی اگه اومدی کامل بخون درسته که خیلی زیاده ولی کامل بخون خلی از لطف نیست...
اومدم که روزمو با شماها تقسیم کنم گرچه کافی نیست ولی آرامش بخشه....
حضرت عشق هر لحظه رو می شماره واسه اومدنتون....
منتظرم
سبز (قرمز) و شاد باشین
حضرت عشق
****** فعلا *****
راستی خیلی وقته که می خوام یه چیزی رو بهت بگم یادم میره با تبادل لینک موافقی؟؟؟

سراب عشق دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:51 http://saraab2.blogfa.com

هنوزم در پی اونم
که اشکامو روی گونم
با اون دستای پر مهرش
کنه پاک و بگه جونم
بگه جونم
نکن گریه منم اینجام
بزار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای
منم ای وای تو رو میخوام

ونوس دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:55 http://www.venouse.blogfa.com


گریه کن گریه قشنگه

گریه سهم دل تنگه

زهرا دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:21 http://www.saattanhaie.blogsky.com/

سلام عزیزم

شعر قشنگی بود...

خدایا کاش حالم را بدانی
نگاهم را – نگاهم را
به چشمانم بخوانی

خدایا من دلی دارم
دلی دارم همه خون
شدم بیچاره تر
آواره تر
از هر چه مجنون

بالاخره بعد یه مدت آپ کردم.....

منتظر نظرقشنگتم که همیشه باعث دلگرمیم بوده.....


**********فعلا*************

سراب عشق چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:17 http://saraab2.blogfa.com

باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
باز ای سپیده شب هجران نیامدی
شمعم شکفته بود که خنده بروی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
زندانی تو بودم و مهتاب من چرا
باز امشب از دریچه زندان نیامدی
با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سر گذشت عشق بپایان نیامدی
شعر من از زبان تو خوش صید کند
افسوس ای غزال غزلخوان نیامدی
گفتم بخوان عشق شدم میزبان ماه
نامهربان من تو که مهمان نیامدی

شمیلا و فرهاد پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:36 http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com

سلام
خوبید؟ خوش میگذره؟
من آپ کردم
یک مطلبی نوشتم
می خوام بدونم اگر شما جای اون شخص بودید چی کار می کردید
منتظر نظرتون هستم

دختری از مشرق آرزوها پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:30 http://formyramin.blogsky.com/

سلام. بلاگ زیبایی دارین. خوشم اومد
با اجازتون لینکتون کردم
اگه شما هم دوست داشتین این کار رو بکنید

دو پرنده یک پرواز پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 18:16 http://2birds.blogsky.com

سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من آپم
خوشحال میشم سر بزنین
و با نظرات گل تون خوشحال ترم کنین
منتظرم قدوم مبارکتون هستم
زیاد منتظرم نذارین آخه بدم از انتظار می یاد
سبز و شاد باشین
***فعلا***
راستی یه خواسته ی کوچولو داشتم با تبادل لینک موافقین؟؟؟ من که لینکتون رو گذاشتم شما هم بیاین اگه خوشتون اومد بذارین؟؟

اسی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:48 http://aghe-hamsedambodi.blogfa.com

سلام
شعر زیبائی بود
یه جورهائی فقط عشاق می فهمنــــــــــش

دختری از مشرق آرزوها شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 http://formyramin.blogsky.com/

سلام...
نوشته ی زیبایی بود. ممنونم از لینک.
من آپ کردم. خوشحال میشم بهم سر بزنید...
باید برامون دعا کنید...
ممنونم.

عاشق شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 14:52 http://delbaremehrabon.blogfa.com

ممنون که به من سر زدی
من انقدر این شعرو دوست دارم
خیلی باحاله
موفق باشی
بای بای

ونوس یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:24 http://www.venouse.blogfa.com

از دوست داشتن تا عاشق بودن راه طولانیه!

راهی از رنج وعشق و صبوری!

و هر کسی به این راه آشنا نیست !

پس عاشق اون کسی باش که جواب عشق رو خوب بده......

عاشق یک عاشق باش...!!!!

آیدا یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:37 http://ayda16.blogsky.com

سلام. خوبی؟
مثل همیشه قشنگ بود. خیلی قشنگ بود.
بیا پیشم.
خدانگهدار.

الهه تنهایی سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 14:54 http://myheaven.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود ...
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
من آپم تونستی سر بزن خوشحال میشم

شمیلا و فرهاد چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:11 http://khalvatgah-yek-ashegh.blogsky.com



سلام
منم آپ کردم
منتظر حضور سبزتان هستم
--------------------------
سعی کن چیزی را که دوست داری به دست بیاوری وگرنه مجبور خواهی شد چیزی را که بدست آورده ای دوست داشته باشی

المیرا شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 14:54

سلام دوست من . من اتفاقی وبلاگ قشنگت رو دیدم خیلی خوشم اومد هر روز فقط می یام به وبلاگت و می خونمش . به کارت ادامه بده عالیه عزیز . نمی دونم شما کی هستی و نمی شناسمت ولی حس خوبی بهتون دارم . امیدوارم به ارزوهات برسی .
دوستدارتان المیرا

متشکرم
نظر لطفتونه.

عسل شنبه 24 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 16:32

سلام امروز اتفاقی وبلاگتو دیدم نوشته هات خیلی قشنگه
موفق باشی

[ بدون نام ] یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:02

سلام
چند وقته نیستی مسافرت بودی وقت کردی سر بزن

وقت کردی سر بزن

گفتی که ساده ای
موج صدای تو
همرنگ نور شد
تابید بر سیاهی چشمم
دنیا سپید شد
دنیا سپید شد
پیچید بر تنم
من آمدم به سوی تو سر تا به پا عروس
با تاجی از شکوفه ی بادام های باغ
آمیخت پیکرم
با دانه های خاک
آمیخت چشم من
با ذره های ساده ی مهتاب
با ذره های ساده ی آبی
بنفش
سرخ
اما صدا صدای تو گم بود
بادام تلخ شد
آه ای همه بسیط مرکب
پیراهن سپید تنم ... وای

خوشه اشک یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 20:20 http://www.rainiboy2.blogfa.com

سلام
نظر قبلی رو من واست فرستادم

تنها شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:34

وبلاگت خیلی قشنگه به خدا
وقتی شب به انتها نمیرسه تنها جای پر کشیدن قفسه
حالا که سکوت ما نمی شکنه بین ما فاصله فریاد می زنه
زیر سقف این زمستون کبود تو بگو گناه من یکی چی بود
یه دفعه قلبا همه سنگی شدن پس بده دوباره چشماتو به من
میون این ادمای اهنی نباید تو هم دلم رو بشکنی
ولی افسوس دیگه انگار خوابیدی حتی به گریه ی من گوش نمیدی
وقتی که پشت سکوت پنجره حتی لبخند تو رو باد می بره
وقتی تو غربت خیس کوچه ها ستاره می شکنه اما بی صدا
از کدوم طرف باید به هم رسید
به کدوم لهجه باید فریاد کشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد