-
فاصله من و عشق تو
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 22:11
باز هم حا دثه ای دیگر در این م ملکت نفرین شده: فاصله... گفتی که مرا دوست نداری........... گله ای نیست ............بین من و عشق تو ولی........ فاصله ای نیست ...........گفتم.... که کمی صبر کن و گوش به من کن.......... گفتی..... که نه باید بروم حوصله ای نیست........... پرواز عجب عادت خوبیست........... ولی حیف تو...
-
خواب دیدم که بیدارم
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 14:38
خواب دیدم که بیدارم.... و تورا گم کرده ام ! برای یافتنت به راه افتادم! می دیدم....... - آسمانی خاکستری که کبوتران آن سیاه بودند! - آدمهایی را که به جای دستهای هم ،دل یکدیگر را می فشردند! - موشی را دیدم که گربه می خورد! - پله هایی که همه از جنس آدم بود! - مردی که با (طناب) کار خود را دار زده بود! - کودکی که دست پدرش را...
-
دلم شکست
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 08:53
دیشب تمام شب در یاد آشنای وطن غوطه میزدم و میدیدم در آریا زمین آن رمه بان دانا امشاسپند زرتشت در پیشگاه هر دریچه می ایستد و آن ستاره های سه گانه نیکی را از شرق های دانش خود بر می آورد من جامه عزا به تنش دیدم دلم شکست دلم شکست دلم شکست دلم شکست
-
دوست دارم
جمعه 11 آذرماه سال 1384 11:12
تـو را دوسـت دارم نمی توانم عهـد کنـم که تغـییر نخـواهم کـرد نمی توانم عـهد کنـم که خلقیات متفاوت نخـواهم داشت نمی توانم عـهد کنـم که گاهی احساسات تو را جریحه دار نخـواهم کرد نمی توانم عـهد کنـم که آشفته نخـواهم شـد نمی توانم عـهد کنـم که هـمواره قـوی خـواهم بود نمی توانم عـهد کنـم که قصـوری نخـواهم کرد اما … می توانم...
-
گله دارم
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1384 16:45
خدایا٬ آخه چرا؟ خدایا٬ ازت خیلی گله دارم٬ خیلی. آخه چرا من؟ چرا؟ میون این همه آدم٬ چرا باید این همه بلا سرم بیاد؟ چرا؟ آره٬ درسته٬ خودم خیلی وقت پیش بهت گفتم که اینقدر عذابم بده تا همه گناهام پاک شه و پاک بشم!!! آره خودم بهت گفتم٬ خدا٬ ولی مگه من چه گناه بزرگی کردم که باید اینجوری عذاب بکشم؟؟؟ مگه نه اینه که گناه و...
-
دل
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 09:52
دوستت دارم. خیلی زیاد. اونقدر که دوست دارم تو همه نوشتههام یه ردی از تو باشه. دوست دارم هر وقت چیزی مینویسم یه اسمی از تو ببرم. دوست دارم وقتی برای کسی از زندگی خودم تعریف میکنم، بیشتر از تو بگم. از خوبیهات، از مهربونیات، از ... . دوستت دارم. اونقدر که حس میکنم وقتی هستی، هیچی نمیخوام و وقتی نیستی، جز تو هیچی...
-
دستهایت
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 19:58
دستهایت دستهایت تکیه گاهم بود و نیست عشق تو پشت و پناهم بود و نیست حیف!آن وقتی که عاشق شد دلم چیز سبزی در نگاهم بود و نیست عشق این سرمایه بازار دل آب این روی سیاهم بود و نیست یاد ان ایام مشتاقی بخیر عاشقی تنها گناهم بود و نیست
-
نیما یوشیج
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 19:54
افسانه افسانه : در شب تیره ، دیوانه ای کاو دل به رنگی گریزان سپرده در دره ی سرد و خلوت نشسته همچو ساقه ی گیاهی فسرده می کند داستانی غم آور در میان بس آشفته مانده قصه ی دانه اش هست و دامی وز همه گفته ناگفته مانده از دلی رفته دارد پیامی داستان از خیالی پریشان ای دل من ، دل من ، دل من بینوا ، مضطرا ، قابل من با همه خوبی...