سروش عشق

دوست داشتن

سروش عشق

دوست داشتن

ذهن سیاه من

ذهن سیاه من ؛

جایگاهی ست برای زخم ها و خستگی های روزانه ام

ذهن سرکشم به هرکجا می رود

گاهی در آسمان است و گاهی در اعماق

ذهنی پر از ابهام ندانسته ها و ناپیداها

کاش گاهی فقط لحظه ای جوابی بود برای ذهن خسته ام

ذهنی که با امواج در تلاطم است

در صفحه ی او هیچ چیز معنا ندارد

همه چیز گم شده است

و دست نمی یابم به انچه بی حضور پر از معناست

کاش گاهی فقط لحظه ای.....

محبوب زیبا

آخر ای محبوب زیبا

بعد از این دیر آشنائی
آمدی خواندی برایم قصه ی تلخ جدایی مانده ام سر در گریبان بی تو در شبهای غمگین بی تو باشد همدم من یاد پیمان های دیرین آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد آتش عشق و محبت در خزان سینه افسرد

اسمتو گذاشتم گل ترسیدم پژمرده شی ، گذاشتم خورشید ترسیدم غروب کنی ، گذاشتم جونم که اگه رفتی منم برم .

..محبوب زیبا