سروش عشق

دوست داشتن

سروش عشق

دوست داشتن

تصویر عشق

                                      تصویر عشق

                              یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

                           یه جوون خسته بود که دلش شکسته بود

در شبی تیره و تاربا دلی گریون و زار

در پی عشقش می گشت از خدا کمک میخواست

سجده کرد روی به خدا چون گلی بر روی خاک

از خدا خواست همدمش را همدم آن سوی دنیایش را

توی اون تاریکی شب واسه همدمش حرف می زد

از او میخواست که برگرده مثل اون عاشقهای دلبسته

هی اونو صدا میزد دستاشو طلب می کرد

با اون صدای لرزونش با اون دل پریشونش

با اون پاهای خسته با اون چهره در هم شکسته

با اون صدای گریه هاش با اون نوای هر شباش

با اون قلم عاشقی با اون دفتر سفید عاشقی

میخواست بنویسه از یارش از همان دل همیشه بیدارش

تو مهر و مهتاب منی تو هستی ناب منی

همان ستاره ای که تو شبهای سیاهم می درخشی و شبمو درخشون میکنی

تو همه وجودمی تو همه زندیگیمی

تو تنها یارمی یاور شب و روزمی

بی تو دل سیاه و سرده بی تو شبم تیره و تاره

بی تو همانم همیشه گریان بی تو جانم همیشه لرزان

بی تو همان نا امیدم همان گل پرپر در شاخه اسیرم

بی تو دلم آروم نمیگیره پرنده عشق در قفس اسیره

بی تو دلم دلگیره دلگیره نباشی مردنم دیره

امشب که مست این عاشقی و تو هستم

مشتاق دیدن مهتاب شب تو هستم

از خدا اجازه می گیرم اجازه کشیدن عکس تو میگیرم

اجازه کشیدن فرشته ای مثل تو کشیدن اون رخ زیبای تو میگیرم

خوب میشه طرح عاشقم مشحرو تک میشه طرح یار من

نقش چهره عشقمو روی موج دریا میزنم

روی موجها می کشم همون مروارید خشکلو

روی قله کوه می کشم اون موهای بلندشو

ابروهای کمونیوصورت مهربونشو

تا به چشمات میرسم کشیدنش خیلی مشکله

آخه چشمهای یارمن سیاه خیلی خشکله

کنار ساحل می نویسم آی لو یو ای یار من

یه جور می نویسم که موجها اونو نبرن ای یار من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد